ز باده ای ست به بزم شهود، مستی ما


که کرد رفع خمار شراب هستی ما

بگو به شیخ که زکفرتا به دین فرق است


ز خودپرستی تو تا به می پرستی ما

زد0بم دست به دامان عشق از همه پیش


مراد ما شده حاصل ز پیش دستی ما

به راه دوست چنان مست بادهٔ شوقیم


که بیخودند رفیقان ما ز مستی ما

به پیش سرو قدی خاک راه شد بیدل


بلند همتی ماببین وپستی ما